در گروه اسمی ، هرگاه پس از اسم ( هسته ) کسره بیاید و پس از آن ، اسم یا جانشین اسم قرار بگیرد ، اوّلی را « مضاف » و دومی را « مضاف الیه » می خوانیم . "مضاف " همیشه هسته است و "مضاف الیه " وابسته .
مانند : دست خدا کتابم آثار نویسنده
( دست + -ِ + خدا ) ( کتاب + -ِ + من ) ( آثار + -ِ + نویسنده )
بنابراین هرگاه وابسته ی پسین « اسم » یا چیزی به جای آن باشد ، نقش آن مضاف الیه است .
نکته 1 : وقتی " ضمیر های پیوسته "مضاف الیه واقع شوند ، نقش نمای اضافه ندارند. مانند : دستم ( دست من )
نکته 2 : برخی واژه ها در گروه اسمی گاه اسم ( مضاف الیه ) هستند و گاه صفت و برای تشخیص آن باید دقّت کرد . مانند : مرد نویسند ( نویسنده : صفت ) آثار نویسنده : ( نویسنده : مضاف الیه )
نکته 3 : از ترکیب « اسم + -ِ + اسم ( یا جانشین اسم ) » ترکیب اضافی ( مضاف و مضاف الیه ) حاصل می شود . مثال : هر دانش آموز مدرسه باید درسش را بخواند
در این عبارت دو ترکیب اضافی داریم : دانش آموز مدرسه و درسش
نکته 4 : گاه مضاف الیه بدون هیچ علامتی ظاهر می شود که تنها با بازگردانی عبارت می توان به وجود مضاف الیه پی برد .
مثال : همان دسته بشکست گرز گران فروماند از کار دست سران ( دسته ی گرز )
نکته5 : گاهی به جای نقش نمای اضافه ( کسره ) حرف اضافه ی مترادف آن ، مضاف الیه می سازند از جمله :
الف ) حرف اضافه ی « از » :
مثال : کاین ثنا گفتن ز من ترک ثناست کاین دلیل هستی و هستی خطاست
( ثنا گفتن من )
ب ) حرف اضافه ی « به » :
مثال : نه هرکس سزاوار باشد به صدر کرامت به جاه است و منزل به قدر
سزاوار به صدر = سزاوار صدر
ج ) حرف اضافه ی « را » :
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
سوخته را جان = جان سوخته
راه تشخیص مضاف الیه :
در یک ترکیب اضافی
الف ) مضاف « ی نکره » نمی پذیرد کتاب ادبیات # کتابی ادبیات (نادرست )
ب ) مضاف الیه « تر » نمی پذیرد کتاب ادبیات تر : ( نادرست )
سلام...
آموزنده بود...اما من همشو سر کلاس نگفتم ...
فقط همون مطالب کتاب با چند نکته دیگه...
فکر نکنم ذهن بچه ها بکشه...
بقیش باشه برای راهنمایی...
سلام بله حق با شماست .مطالب سنگین و پیچیده می شه.
سلام همکار گرامی:، خسته نباشید.
******
خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست."
خانه دوست کجاست
شاد و سربلند باشید...
[گل][گل][گل]
ممنون دوست عزیزم